مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

مریم خانم

عشقه عکس

دخمل من خیلی عکس انداختن رو دوست داره و امروز هم لباساشو پوشید و اومد سراغم و ازم خواست تا ازش عکس بندازم و من هم گفتم چشم سرورم  و خانم ها واقایان دخمل تپلک من مریم گلی       ...
26 مرداد 1391

دخترای باهوشم

امروز وقتی همسرم از محل کار برگشت خونه 2 تقدیرنامه و2پاکت دستش بود و لبخند ملیحی میزد وباخوشحالی گفت اینم جوایز دخترام هستش چون مریم درپایه اول دبستان موفق به کسب رتبه ممتاز  شد و همچنین خواهر مریم در پایه اول دبیرستان نیز ممتاز شد وجوایز را از طرف محل کار همسرم برای تقدیر و تشکر به دخترام داده شده و من خدارا برای این نعمت ها شکر میکنم و میتونم به این دو فرشته افتخار کنم و سرمو بالا بگیرم     ...
26 مرداد 1391

مهمونی

از اونجایی که همه ی شما میدونید دخترکم عاشقه گردشه . ماهم برای خوشحال کردنش مریم جون رو به خونه پسرعمه اش بردیم و با درسا جان حسابی بازی کرد از اونجایی که دخترم روحیه ضعیفی داره بادیدن کارتون هری پاتر کلی ترسید  اینم عکس مریمی و درسا   ...
26 مرداد 1391

محل کار بابایی

امروز از  طرف محل کار همسرم برای افطار دعوت شده بودیم و همیشه یکی از ارزوهای مریم دیدن محل کار همسرم بود و بلاخره موفق شد و کل دانشگاه رو زیرو رو کرد البته همراه دوستش فاطمه جان ...
26 مرداد 1391

مهمانی شب بیست ویکم ماه رمضان

شب بیست ویکم ماه رمضان به مهمانی افطاری دعوت شدیم من هم کوتاهی نکردم و کلی به دخمل گلم رسیدم تا هم بهش خوش بگذره هم اگر وقت کردم ازش عکس بندازم و بذارم تو وبلاگش یادگاری براش بمونه  چشمتون روز بد نبینه همین که رسیدیم تالار دوستاش که دید ما رو اصلاً فراموش کرد اول که یه ملخ پیدا کردند با چوب میزدند به اون بیچاره بعد هم بالش کندند بعد از یه مدتی هم صدای شکستن اومد رفتیم دیدیم آقا مانی خواسته با نمکدون ملخ بکشه هم نمکدون چینی رو شکست هم ملخ رو غرق نمک کرد بعد از این قضیه به تشییع جنازه ملخ ونهایتاً خاکسپاری اش پرداختند یه مدتی که گذشت رفتند سراغ چراغهای تزیین شده حوض وسط حیاط منم هرچی میگفتم انقدر اذیت نکنید بیایید ازتون عکس بگیرم به خ...
20 مرداد 1391

تولدبابایی

روز15مردادتولدپدرمریم جون بود راسیتش من تمایلی به مهمون دعوت کردن نداشتم ولی دخملای گلم خیلی اصرار داشتن  منم قبول کردم و باهم برنامه ریختیم تاپدرشون رو سوپرایز کنیم  خواهر مریم کیک رو خرید و مریم جونم گوشی تلفن رو برداشت و کلی برام مهمون دعوت کرد وحسابی گفتیمو خندیدیم اینم عکسای مریم با کیک بابایی ...
20 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مریم خانم می باشد